۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

توضیح واضحات

بعضی وقتها دلم تنگه برای فرار. نه از سختی نه از درد. برم یه کنجی گیر بیارم. یه دو دوتا چهارتایی بکنم ببینم دنیا دسته کیه و چیه. با همه این اوصاف بعید به نظر میاد چیزی دستگیرم بشه. یکی از این بچه های دفتر خدا نداره و ادعا میکنه نصفه برلین بی خدا هستن. من درکی ندارم از این موضوع اما شاید راحت تر باشن. حداقل حداقل کسی رو بجز خودشون مسوول کارهاشون نمیدونن.
---------------------
این وطن غریب ماهم شده درد سر. روزی نیست که توافکارم غوطه نخورم. حالا ما که هیچ ، اون بندههای خدا را در ذهنم مجسم میکنم در صد سال آینده،از بی نفتی چه میکنند.
این مردم ساده ما هم که خوش باور. شخص سومی میگفت: مردم فقط به فکر این هستن که دنبال یک وسیله بدوند، حال این وسیله الاغ باشه یا موسوی، یا کروبی، یا ننه اش.
-----------
یک موضوع را باز کنم:
انتخابات بعدی هم که در راه هست، مطمئن باشیم،اصلاح طلبها (که من به هیچ وجه اعتمادی به اشان ندارم)پیروز میشوند، نه بخاطر مخالفتهای مردم، بلکه بخاطر حماقتهاشون. بالاخره این بازی باید ادامه داشته باشد.