۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

اردبيل

چند روز پيش با خودم يه خلوتي كردم. تو اين فكر بودم چي ميشد من معروف ميشدم. داشتم با خودم حساب كتاب مي كردم كه چي كم دارم و چي زياد. بخاطر اينكه فرهنگ ايران رو بهتر درك ميكنم خودم رو با ايراني هاي موفق مي سنجيدم. پس از كلي سرو كله زدن با خودم فهميدم اشكال كارم كجاست. آقا جون يك ايراني موفق مي باشد اگر و تنها اگر يك جوري با اردبيل در ارتباط باشد. ميگي نه...خودت حساب كن.

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

هجرت

نميدونم چرا يسري كه از ايران خارج ميشن هر چي درباره ايران باهاشون حرف مي زنيم يك جمله بيش نميگن: به گوره باباش. مگه ميشه بگيم به گوره باباش. اصلا موضوع ربطي به سياست نداره. قاطي نكنين. من با اين ور آبيها اصلا بحث سياسي نمي كنم. اينا اگه عقل داشتن اونموقع كه حنجرم از فرياد متورم شده بود ميرفتن راي ميدادن. حالا جالب يكسري از كرده خود نادم نيستن. جدا مگه خر شاخ و دم داره. چقدر از مساله پرت شدم. خلاصه ميشه از جاي كه قريب ٢۵ سال باهاش آشنا بودي بياي يه جا كه اصلا انسي باهاش نداري و پشت پا بزني به همه چيز. من فكر ميكنم اينا خودشوون رو گول ميزنند يا واقعا زندگي رو چپكي گرفتن. اميد وارم هر جا هستن تنشون سالم لبشوون خندون باشه. بياييم يكم نگاهمون رو به زندگي عوض كنيم.
والسلام
اين مرد خود پرست
اين ديو، اين رها شده از بند
مست مست
استاده روبه روي من و
خيره در منست
***
گفتم به خويشتن
آيا توان رستنم از اين نگاه هست ؟
مشتي زدم به سينه او،
ناگهان دريغ
آئينه تمام قد روبه رو شكست .

۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

خسرو هم رفت

چقدرسخته ميشنوي يك كسي كه دوستش داري و هزار خاطره از دنيا رفته يك جاي شايد بهتر از اينجا شايد هم بدتر. خسرو شكيبايي هم رفت. يك وقت هست انتظار يك خبر رو داري ولي در مورد خسرو شكيبايي اصلا. هيچ وقت در مصاحبتش نبودم ولي نيازم رو از فيلمهاش طلب ميكردم. خوشا به حالت كه رفتي اما خاطراتت رو براي ما گذاشتي.هميشه اون صحنه سربالايي تو اليهه(مبشر) تو ذهنمه. با يك باروني و زمزمه اي بر لبان. خسروي عزيز ازت متشكرم متشكر.....
ما همه همسفريم
كاروان ميرود و ميرود آهسته براه
مقصدش سوي خدا آمدهايم-
باز هم رهسپر كوي خدائيم همه
ما همه همسفريم
ليك در راه سفر-
غم و شادي بهم است
ساعتي در ره اين دشت غريب-
ميرسد «راهروي خسته» به «خرم كده» يي
لحظه يي در دل اين وادي پير-
ميرسد «همسفري شاد» به «ماتمكده»يي

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

فوايد غربت

هميشه فکر مي كردم اگه برگردم ايران هيچ چيزي در اين چند وقت به دست نياوردم. الان که فکر ميکنم ميبينم اشتباه مي كردم اينجا اونقدر با خودم تنها بودم که فرصت پيدا کنم کمي فکر کنم. الان ميبينم که واقعاً اين تنهايي نياز بود براي ساختن روح و روان شايد هيچ وقت چنين فرصتي دست نده که نميده. تنهايي عذاب آوره ولي بعدش نتيجش به نظر من بدک نيست.

۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه

روز پدر

پارسال به اين وقت ,تقريباً, ايران بودم. پيش خانواده روز پدر.
بچه که بودم بعضي وقتا بابا رو نميديدم فقط حضورش رو حس مي كردم حتي جمعه ها بنده خدا چه قدر زحمت مي كشيد و من اصلا درکش نميکردم. کاشکي الان اون موقع ها بود اينقدر بيدار ميموندم که وقتي ميومد خونه ازش تشکر کنم ببوسمش. واي که چقدر فرصت از دست دادم امان از دست تو هامن امان...
بابا, دوست دارم.
***
اي قهرمان خسته تن و خسته جان من !
دانم تو كيستي
دانم تو چيستي
يكعمر در سراچه دلتنگ زندگي ـ
مردانه زيستي
در پيش خلق، خنده بلب داشتي ولي ـ
پنهان گريستي .
در چشم من مسيح بزرگ زمانه اي
اي مرد پاكزاد
بر جان پاك تو ـ
از من درود باد ـ
از من درود باد .

۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه

حسرت

با تمام حسرت به دنبال يک صدا فقط يک صدا,
با تمنا با خواهش,
صدايم کن تا به فهمم مرا درك ميکني

۱۳۸۷ تیر ۲۲, شنبه

تزوير

اكنون،
لبخند خنجري ست
آغشته،
- زهرناك،
و اشك،
- اشك، دانه تزوير زندگي ست.

۱۳۸۷ تیر ۲۱, جمعه

توقع

هميشه به دوران بچگيم حسودي ميکنم. اين حس ممکنه از روي تنبلي مياد ولي از هر جا كه مي خواد بياد. هميشه به ياد بچگيم مي افتم فکر ميکنم اون موقع ها آدم موفق تري از الان بودم. يک سردرگمي دارم نميدونم الان فهمم بيشتر شده و سطح توقع بيشتر يا بهتر بگم در دوران بچگي فهم از زندگي کمتر داشتم. شايد اون موقع دوران استعداد هاي بالقوه بوده که الان بالفعل نشده. واقعا گيجم. نميدونم..... يک جورايي آزارم ميده.

۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

عافيت طلبي

نميدونم خوبه يا بد هميشه دنباله عافيت طلبي بودن رو ميگم. آيا بايد کار کرد تا در آينده استراحت کرد. در موردش زياد فکر کردم ولي به هيچ نتيجه نرسيدم خودم كه آدمه عافيت طلبي هستم ولي واقعا بايد اينجور بود يا نه. تا حالا از خودتون پرسيدين كه بعدش چيه يا مثله بز کار کردين و کار کردين و کار.
بعضي وقتا فکر ميکنم و با خودم ميگم هامن بي خيال از تو که گذشت تو کارکن و هيچ توقع هم از کسي نداشته باش. ...

۱۳۸۷ تیر ۱۹, چهارشنبه

آيا چه كس تو را از مهربان شدن با من مايوس مي كند؟

- با من .
در دستهاي تو،
آيا كدام رمز بشارت نهفته بود ؟
كز من دريغ كردي .

تنها تويي،
مثل پرنده هاي بهاري در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم
مثل نسيم سرد سحر،
- مثل سحر آب
آواز مهرباني تو با من،
در كوچه باغهاي محبت،
مثل شكوفه هاي سپيد سيب،
ايثار سادگي ست .

افسوس !
آيا چه كس تو را،
از مهربان شدن با من،
مايوس مي كند ؟

تاثير محيط

آدمه مثبت بيني نيستم.
شنيدين مردم ميگن فلاني آدم خوبي هست چون آزارش به کسي نميرسه. ولي بابا يکم دقت کنين آدم خوب کسي هست كه خيرش به آدميزاد برسه.
خوب اينم از تاثيرت محيط هست اينقدر نامهرباني ديده ايم که نگو.
يه کم فکر کنين..... درست ميگم نه.