۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

رو به جلو

همچنان امید توی چشمهاش میدود. پس با توجه به این امید با تمامی قوا رو به جلو. شایددرست بشه خدا رو چه دیدین.
با چشمهایی خسته
اما نگاهی پر امید
کودک وجودم میدود.
به کدامین سو؟
چه اهمیتی دارد. مهم نفس حرکت است...

۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

به یاد او

هر از گاهی میون کار کردن،البته اگه اسمش کار کردن باشه،تو این وبها میچرخم. چند لحظه پیش عکسی بود از میدان بهارستان. البته هر کی اسم این میدان رو میشنوه یاد مجلس میفته ولی برای من ...
در زمان دبستان و راهنمایی بعضی روزها که البته کم هم نبود با مامان و هدی میرفتیم خونه خاله اونم کی؟صبح زود. باید 2 تا اتوبوس سوار میشدیم. اتوبوس ها هم که نگو شلوغ و پلوغ. هنوز از اون بنز قدیمی ها بودن. تقاطع خیابان جمهوری با کارگر یک خط سوار میشدیم بسمت بهارستان. اونجا 2 تا خط متفاوت میتونستیم سوار بشیم. یکی شون بالاتر از میدون تقریبا روبرو مجلس بود. انتهاش افسریه بود. خطی بود مرتب تر از اون یکی. دومین خط رو یادم نیست که انتهاش کجا بود ولی کمی نامنظم بود. خلاصه اون خطها هم کلی شلوغ بودن و بعد از طی 10 ایستگاه و خفه شدن از گرمای تابستون میرسیدیم خونه خاله مهربون. اولین کار این بود که من برم نون بگیرم. بعدشم فالوده. خلاصه نام بهارستان چیزی نیست برای من جز یاد آور خاله عزیزم که تابستان 87 به دیار باقی شتافت. قربونش برم...

۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

رهایی

زمانهایی پیش میاد که میخواهی کمی فرار کنی. الان تو شرکت یک همچو حالی دارم. باید این مدل رو که تغییر کرده سروسمانش بدم بعد بفرستم برای شرکت همکار. یکم کار کسل کننده ای هست ولی باید انجام بشه. یواش یواش داره فصل انتخابات میاد. دوست داشتم الان اونجا بودم. با بچه ها بحث میکردم. 4 سال پیش خودم کشتم یا به عبارتی جر دادم که برین رای بدین. اما اون سبک مغزها نرفتن رای بدن. امید دارم امسال حتما برن رای بدن. واقعا دلم برای ایران خاتمی تنگ شده. شاید اگه الان احمدی سر کار نبود من جای دیگه بودم. ولی واقعا بعضی وقایع از دستمون خارج هست. هیچ تردیدی ندارم که کشور ما با جاهای دیگه تفاوتی نداره. فقط اینکه کشور های دیگه،دیگران رو استعمار میکنن ولی کشور ما مردمش رو.
یادم میاد هر وقت سریال تاریخی نشون میداد، همه حاکمان به اندشمندانشون آزار میرسوندن. واقعا الان چه فرقی با قبل داره. جز اینکه با پتک شریعت تو سر این مردم میزنند. امیدوارم زمانی رو که کشورم طعم آزادی رو میچشه ببینم. خدا کنه زیاد طول نکشه. حوصله زیاد زندگی کردن رو ندارم. فقط میخوام زودتر رها شم..