۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

سیب

بعضی وقتها یا شاید همه وقتها یه شعر از شاعری خوب، حمید مصدق:
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی
و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت

هیچ نظری موجود نیست: