۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

زندگی

از اون روزهایی که خودم رو شناختم، به هدف زندگی کردن فکر کردم، هیچوقت به یه نتیجه معقول نرسیدم.شاید عقلم کمه؟ هر جا که بحث زندگی بود همه می گفتن آقا از زندگی لذت ببرین، خوش باشین. کدوم از این آدمهای موفق(به معنای واقعی نه دانشجوی دکترای کانادا و بلاد غرب) بدون عذاب و دغدغه به جایی رسیده؟
پس از این 29 سال باید گفت ما زاده شدیم فقط برای عذاب و دیگر هیچ. زندگی یعنی عذاب عذاب عذاب. غیر این داریم خودمون رو گول می زنیم. دیگه درک این موضوع و هضمش برام راحته که دنبال آرامش نباشم و نخواهم بود. ولی برای اینکه با این زجر و عذاب همیشگی کنار بیایم، یه جورایی باهاش ارتباط برقرار کردم و باهاش حال می کنم.
در پيش چشم دنيا
دوران عمر ما
يك قطره دربرابر اقيانوس

در چشمهاي آنهمه خورشيد كهكشان
عمر جهانيان
كم سوتراز حقارت يك فانوس
افسوس !

۱ نظر:

parisa گفت...

فکر میکنم دنیا مثل یه معدن رنج میمونه با رگه های لذت.
اگه به همون رگه های ناخالص سطحی راضی بشیم مساله حله، اما اگه اون رگهای ناب درخشان رو بخوایم، باید
عمیقا تو معدن فرو بریم...

اما یه چیز دیگه، لذت های کوچیک برای ادامه حفاری حیاتی هستن، اونا مسیر رگه اصلی رو نشون میدن،
اونا نمیزارن امید بمیره