۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

باز گم شدم

چشمهایم بسته است. دارم همه جارو زیر و رو میکنم،باشد که خودم رو پیدا کنم. وقتی گم میشم خیلی طول میکشه تا خودم رو بیابم. باید دنبال یک نشونی بگردم. داره یه چیزهایی یادم میاد. زمان و مکان گم شدنم یادم میاد، اما اگه از اونجا رفته باشم چی. چشمهام رو باز میکنم، باید سریع راه بیافتم...

هیچ نظری موجود نیست: