۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

تحوٌل

تا حال به این موضوع خیلی فکر کردم که مسیر زندگی رو درست نمیرم. شاید اصلا دارم خلاف میرم. قبلا خیلی این مغز بیشتر راه میداد اما جدیدا دیگه یاریم نمیکنه به تپ تپ افتاده . تنبل شدم و از این رخوتم ناراحت. یک سیگنال تریگ میخوام. فکر کنم باید هم دامنه اش زیاد باشه و هم زمانش. شاید بعد از مش رمضون اوضام بِیتَر بشه. همیشه یادمه ایران که بودم اگه خسته میشدم گیر میدادم به فصل. میگفتم اگه فصل عوض بهتر میشم. حالا که فکر میکنم میبینم خدا هم چه کارایی میکنه. اما تغییر وضعیت ازتبستون به پاییز رو اصلا دوست ندارم. نمیدون مشکلش چیه ولی کلا"باهاش حال نمیکنم. دم رفتن داره میشه یکم اضطراب برا کسی که حدود 410 روز نزدیکانش رو ندیده. طبیعیه نه؟ ولی اضطرابش با کمی شادی همراست.

۲ نظر:

Amir گفت...

مرتیکه!!!! فقط کمی شادی؟؟؟ ما که نه سر پیازیم و نه ته پیاز، از اینجا کلی شادیم... بعد تو ... الله و اکبر...

هامن گفت...

امیر جان بقیشم بگو الله اکبر خمینی رهبر مرگ بر ضد ولایت فقیر مرگ بر فسنجان مرگ بر بادمجان. بی مرام نگفته بودی صف اول نماز جمعه هم بودی.