۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی .
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
زماني كه خودباوری را در خودت بكشی،
وقتی نگذاری ديگران به تو كمك كنند.
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر هميشه از يك راه تكراری بروی ....
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‏كنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند، دوری كنی،.....
تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی كه حداقل يك بار در تمام زندگی‏ات ورای مصلحت‌انديشی بروی ...
-امروز زندگی را آغاز كن !
امروز مخاطره كن !
امروز كاری كن !
نگذار كه به آرامی بميری !
شادی را فراموش نكن
....پابلو نرودا......

۲ نظر:

شهرزاد کاریابی گفت...

و اگر تمام این‌ها را از یاد که هیچ
در پسه فراموشی، گم شد، تکلیف چیست؟

هامن گفت...

من چه می گويم،آه... با تو اکنون چه فراموشي ها؛ با من اکنون چه نشستن ها،خاموشيهاست.

تو مپندار که خاموشی من، هست برهان فراموشی من.